چشمـــــــ های من و تو
بیش تر از لـــــبهایمان با یکدیگر سخن می گویند
می دانم
دلمان برای این روزها بسیار تــــــنگ خواهد شد...دلتنگی هایم با صدای تپش های
قلب تو پایان می یابند
من
خودم را
لحظاتم را
با صدای تو
كوك كرده ام
بیا
تا كوكم تمام نشده!
دوستت دارم...
با تو هستم در این لحظه ! با تو هستم
خیالم با خیالت گره خورده .
نفسم بی مهابا می زند . تند ، تند و تند تر
گویی سینه ام میخواهد دهان باز کند
چه لحظه زیبائیست ،
وقتی اولین سلام عاشقانه را بعد از روزها دوری به من میکنی !
وای ، چه لحظه غریبی است وقتی نگاه در نگاهت میشوم....
لحظه ای که تو را می بینم پر میشوم از تو ،
تمام غصه هایم را به دست مهربان باد می سپارم ،
و با بالهای تو تا اوج رویا سفر میکنم
در خیالم با تو اوج می گیرم به آینده به دورهای حالا.....
اما ذهنم ناگهان یاری تجسم دورتر را نمی دهد .
نمیدانم ! نمیدانم !... نگرانم
نکند......! نه !
نه سعی می کنم موج منفی ساطع نکنم .
ای عزیز تر از جانم ! در این لحظه ،
تنها اسلحه مبارزه ام با این افکار پوچ و بی اساس و بی پایان ،
ریزش ناگریز اشکهایم است .
آن چنان بغض در گلویم می شکند ،
که در سکوتی سنگین با یاد تو و فراق احتمالی ات اشک می ریزم
نمیدانم !
اما در رفتارهای مهربان تو ، خوبی موج میزند
ذهنم آکنده از مهربانی توست....
آسوده باش ....
من خوبم...... در تموز دستان تو، کاش
برف می شدم
خوشبختی یعنی:
میان زمین و آسمان،
در تو خلاصه شدن
.
.
.
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و…و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
مرد دریای من…
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.بوی رفتن میدهی
در را باز میگذارم
وقتی برو که گنجشکها و ستارهها
خوابند… پنجره دلش ریخت
سنگ فرش، پر زخم شد
در کوچههای زخمهای روشنش
قلب پاره پاره مورچهای
راه میجست.
سراغ تو را گرفتم
خندیدند.
نمیدانند
روی تمام دندانهایشان
نام تو حک شده است
که میخندم. خداحافظ
اما این بوسه
روزی تو را
شاعر خواهد کرد
چنان که مرا
…بوسه ی سلام
قـلـــب عاشــــــقم… لحظه ها ی خوش عاشقانه ات را لحظه شماری میکند
پس عاشقانه فریاد میزنم بیا که دوریت برای من عاشق
مثل دوری یه پرستوی عاشقست……..
به صداقت چشمانم قسم عاشقانه می گویم
به پاکی قلبم قسم عاشقانه می گویم
به طراوت باران قسم عاشقانه می گویم
که عاشـــــــــقانـــــه تا ابــــــــد دوستت دارم
از اینكه عاشق تو هستم
احساس غرور می كنم
و دست در دست آبی آسمان می نهم
و دریایی می شوم
به آسانی
و در تو
شكوفا می كنم زندگی را
حالا كه
كوچه كوچه
در تو غرق شده ام
واسه نگاه عاشقت شمعها رو روشن میکنم
ستاره های چشممو
پنهونی قایم میکنم
ستاره های چشم من
دنباله نگاه توست
مبادا پیداش بکنی
که عاشق نگاه توست...
با تو هستم!
صدای باران را می شنوی،
دانه های باران را لمس می کنی،
سرت را بالا بگیر، روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به
پرواز در بیاور...
و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن
تا باور کنی که ...
تنها نیستی...
به پاس همه بودنت دلم می خواهد
قشنگترین جمله ها را بنویسم ...پر عشق ترین بوسه ها نثار تمامی وجود پاكت فرشته من... دوستت دارم و این تمام من است...من این جمله را باور دارم و با همه وجودم حسش میكنم.....نمی دانم که دانست او دلیل گریه هایم را ؟ نمی دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را ؟
ولی می دانم که دانست ز عاشق بودنش شادم ...
وجودش ساده بوده
که من اینگونه
دل بستم
.
.
.
!
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط:
برچسبها: